نگاه سوم نگاهی بس روشن امّا پنهان فقط تو بدان
نگاه سوم نگاهی بس روشن امّا پنهان فقط تو بدان
کاش قلب ها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب می شدند♣
آخرين مطالب
لینک دوستان.ودر انتها درگاه پرداخت

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نگاه سوم و آدرس negahesevom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

10 مکان شگفت انگیز ساخته دست بشر !

تخت جمشید

تخت جمشید یا پارسه که در شهرستان مرودشت در شمال استان فارس واقع است، نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که طی سالیان پیوسته، پایتخت مجلل و تشریفاتی امپراتوری ایران در زمان امپراتوری هخامنشیان بوده‌ است. در این شهر باستانی، مجموعه کاخ‌هایی به نام تخت جمشید وجود دارد که در دوران زمامداری داریوش بزرگ، خشایارشا و اردشیر اول بنا شده ‌است و به مدت حدود ۵۰ سال، مرکزی برای برگزاری مراسم آیینی و جشن‌ها مخصوصاً نوروز بوده ‌است. تخت جمشید با نام‌های پارسه، هزارستون، چهل منار و پرسپولیس نیز معروف است. بنیانگذار تخت جمشید داریوش بزرگ بود، البته پس از او پسرش خشایارشا و نوه‌اش اردشیر یکم با گسترش این مجموعه به بزرگی آن افزودند. بسیاری از اطلاعات موجود که در مورد تاریخ هخامنشیان و فرهنگ آنها در دسترس است به خاطر سنگ‌نبشته‌هایی است که در این کاخ‌ها و بر روی دیواره‌ها و لوحه‌های آن حکاکی شده ‌است. باور تاریخدانان بر این است که اسکندر مقدونی سردار یونانی در ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران حمله کرد و تخت جمشید را به آتش کشید و احتمالاً بخش عظیمی از کتابها، فرهنگ و هنر هخامنشی را با اینکار نابود نمود. با این‌حال ویرانه‌های این مکان هنوز هم در شهرستان مرودشت در استان فارس برپا است و باستان شناسان از ویرانه‌های آن نشانه‌های آتش و هجوم را بر آن تأیید می‌کنند. این مکان از سال ۱۹۷۹ یکی از آثار ثبت شدهٔ ایران در میراث جهانی یونسکو است.

دیوار چین

این دیوار در نقشه جغرافیایی چین ۷۰۰۰ کیلومتر امتداد یافته است. این اثر سال ۱۹۸۷ در "فهرست میراث جهانی" ثبت شد. این ادعا که این دیوار تنها پدیده انسانی است که از فضا قابل رویت می باشد، بارها تکذیب شده است ولی هنوز در باور عوام جا دارد. تاریخ ساخت دیوار چین به قرن ۹ قبل از میلاد باز می گردد. حکومت وقت چین برای جلوگیری از حملات ملیت های شمالی، برجهای آتش برای خبر رسانی و یا قلعه های مرزی برای حصول اطلاعات دشمن را در ارتباط با دیوار و بر روی آن ایجاد کرد. در دوره حکمرانی سلسله های بهار و پاییز و کشورهای جنگجو، میان دوک ها جنگ بر پا شد و کشورها با استفاده از کوه های مرزی به ساخت دیوار پرداختند تا سال ۲۲۱ قبل از میلاد، امپراتور چین شی خوان پس از به وحدت رساندن چین، دیوارهای دوک ها را به هم متصل کرد که به صورت دیوار بزرگ در مرزهای شمالی بر روی کوه ها درآمد. او می خواست با این کار از حملات دشمن به مراتع شمالی جلوگیری کند.

اهرام مصر

مجموعه اهرام جیزه نام مجموعه اهرام تاریخی ساخته شده در دوران مصر باستان است که در حاشیه شمالی شهر قاهره کنونی واقع شده است. هرم بزرگ جیزه یکی از اهرام در مجموعه اهرام جیزه و تنها بازمانده عجایب هفت گانه جهان محسوب می شود. قدمت اهرام جیزه به سلسله چهارم مصر می رسد که نام های آنها عبارتند از هرم خوفو، هرم خفره و هرم منکور. که خوفو بزرگترین شان و یکی از عجایب هفت گانه است.

تاج محل

آرامگاه زیبا و باشکوهی است که در نزدیکی شهر اگرا و در ۲۰۰ کیلومتری جنوب دهلی نو پایتخت هند واقع شده است. این بنا به دستور شاه جهان، پنجمین امپراتور گورکانی هند به منظور یادبود همسر ایرانی محبوبش ممتاز محل که در سال ۱۶۳۱ ( میلادی ) به هنگام وضع حمل فوت کرد بنا شده است. شاه بنا به وصیت همسرش تصمیم گرفت با ساخت بنایی زیبا، مجلل و عظیم، همسرش را جاودانه کند. از این رو آرامگاهی زیبا بر روی قبر او بنا نهاد.

ماچو پیچو

به معنی قله قدیمی، یک محوطه باستانی به جا مانده از آثار دوره اینکاها می باشد که در ارتفاع ۲٬۴۳۰ متری از سطح دریا در دامنه کوه در بالای دره اوروباما در کشور پرو و در ۷۰ کیلومتری شمال کوسکو قرار گرفته است. اغلب اوقات از آن به عنوان "شهر گمشده اینکاها" یاد می شود. ماچو پیچو احتمالأ شناخته شده ترین نماد امپراتوری اینکاها می باشد.

این شهر در حدود سال ۱۴۵۰ میلادی ساخته شده و صدها سال پیش در زمان فتح اینکاها توسط اسپانیایی ها متروک شده است. برای قرن ها فراموش شده بود و به جز عده ای از مردم محلی کسی از آن نامی به خاطر نداشته است. این اثر در سال ۱۹۱۱ میلادی توسط هیرام بینگهام، تاریخ شناس آمریکایی به جهانیان معرفی شد. پس از آن، ماچو پیچو به یکی از مناطق جذب توریست تبدیل شد و در سال ۱۹۸۱ میلادی در فهرست آثار کشور پرو و در سال ۱۹۸۳ میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. این اثر هم اکنون به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جدید شناخته می شود.

انگکور وات

انگکور وات نام مجموعه ای از معابد است که در اوایل سده دوازدهم برای شاه سوریاوارمان دوم در انگکور در کامبوج ساخته شد تا پرستشگاه حکومتی و پایتخت او قرار گیرد. این معبد که در ابتدا معبدی هندو بود و به ویشنو، خدای هندیان تقدیم شده بود پس از ورود آیین بودا به معبدی بودایی بدل شد. انگکور وات که تا به امروز به خوبی حفظ شده است هنوز هم تنها پرستشگاهی است که از زمان ساختش تا کنون به عنوان یک مرکز مذهبی استفاده می شود.

این معبد بزرگترین بنای مذهبی در جهان است و معماری اصیل خمری را می توان در آن مشاهده نمود. انگکور وات که اصلی ترین جاذبه گردشگری کامبوج است، نشان ملی آن کشور نیز به شمار می آید و طرح آن بر روی پرچم کامبوج نیز نقش بسته است. "انگکور وات" ترکیبی امروزی به معنای "پرستشگاه شهر" است. "انگکور" شکل بومی کلمه نوکور است که از واژه سانسکریت ناگارا به معنای پایتخت یا شهر گرفته شده و "وات" نیز واژه خمری برای معبد است. پیشتر این معبد به نام Preah Pisnulok شناخته می شد که لقب پس از مرگ بنیان گذارش شاه سوریاوارمان دوم بود.

شهر ممنوعه

شهری قدیمی در منطقه پکن، پایتخت کشور چین است و یکی از مهمترین دیدنی های تاریخی این کشور به شمار می آید. شهر ممنوعه به روایتی وسیع ترین و کامل ترین مجموعه معماری چوبی در جهان به شمار می رود. احداث شهر ممنوعه در سال ۱۴۰۶ میلادی با دستور جو دی دومین امپراتور سلسله مینگ آغاز گردید و ظرف ۱۴ سال ساخته شد. تا سال ۱۹۱۱ میلادی و نابودی سلسله چینگ ( قریب ۵۰۰ سال ) جمعا ۲۴ امپراتور در این شهر ممنوعه اقامت کرده و بر چین فرمان رانده اند. از سال ۱۹۲۴ بازدید از این مجموعه به عنوان کاخ موزه برای عموم آزاد گردید و ممنوعه بودن آن پایان پذیرفت.

این اثر نادر با ساختگاهی مستطیل شکل مساحتی حدود ۷۲ هکتار را در برمی گیرد. ابعاد آن ۹۶۱ متر طول در امتداد شمال به جنوب و ۷۵۳ متر عرض در امتداد شرق به غرب است. دیواری با ارتفاع ۱۰ متر و خندقی با عرض ۵۲ متر دورتا دور مجموعه را فراگرفته است. دیوار در هر ضلع خود یک دروازه را جای داده است. بر روی ضلع جنوبی "دروازه نیمروز" ( Meridian Gate ) و بر روی ضلع شمالی "دروازه نیروی ایزدی" ( Gate of Divine Might ) قرار دارد. دیوارها ضخیم هستند و طوری طراحی شده اند که در برابر آتش توپخانه آن زمان مقاومت کنند.

معابد باگان پاگودا

مجموعه معابد بودایی است که مربوط به قرن 11 تا 13 میلادی است و در بخش ماندالایِ برمه واقع شده است. مساحتش 41 کیلومتر مربع می باشد و از چندین معبد مختلف تشکیل شده است.

معبد کارناک

معبد بسیار بزرگی در کنار رود نیل است که کانون مذهبی مصریان در زمان مصر قدیم بوده است. به این دلیل کارناک نامیده شده، چون توسط دهکده ای جدید به همین نام دربر گرفته شده. از چندین معبد مختلف و همینطور رودخانه مقدس تشکیل شده. به عنوان بزرگترین مجموعه تاریخیِ مذهبی شناخته شده است.

تئوتیهواکان

نام مکان باستانی بزرگی است در حوزه آبگیر مکزیک که بزرگترین هرم هایی که پیش از درون شد اسپانیاییان بدین سرزمین ساخته شده است در آن جای دارد. تئوتیهواکان از نیمه نخست هزارهٔ یکم در اوج و بزرگترین شهر قاره آمریکا پیش از اکتشاف این قاره به دست اروپاییان بود. در اوج خود این شهر ۱۰۰ هزار نفر را در خود جای می داده است. این شهر بر سراسر آمریکای میانه نفوذ داشته است. مردمان آن به احتمال از گروه های نژادی ناهوا، اتمی و توتوناک بوده اند.

این بخش تاریخی امروزه در شهرداری سن خوان در ایالت مکزیکو جای گرفته است و در حدود ۴۰ کیلومتری شمال خاوری شهر مکزیکو. این بخش تاریخی ۸۳ کیلومتر مربع گستردگی دارد و از ۱۹۸۷ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت است.


دختران لوط

  در بخشي از داستان لوط آن گاه كه مردم شهر براي لواط به ميهمانان او كه همان فرشتگان عذاب مي­باشند هجوم ميآوردند، لوط پيامبر براي بازداشتن آنها از اين كار دو دختر خود را به ايشان پيشنهاد مي­كند! مردم هم در پاسخ ميگويند: "... تو خود میدانی که ما را به دختران تو نیازی نیست و نیز میدانی که چه میخواهیم." (هود،۸۰-۷۸).
برای کسانی که درک درستی از قرآن واسلام ندارند این سوال مطرح است که مگر میشود پیامبر خدا دو دختر خود را به انسانهایی فاجر عرضه کند برای جلوگیری از عمل لواط؟ 

دختران لوط

قال يا قوم هولاء بناتى هن اطهر لكم ...


وقتى لوط (عليه السلام ) ديد كه قوم ، همگى بر سوء قصد عليه ميهمانان يك دست شده اند و صرف موعظه و يا خشونت در گفتار آنان را از آنچه مى خواهند منصرف نمى كند تصميم گرفت آنها را از اين راه فحشاء باز بدارد و منظورشان را از راه حلال تاءمين كند از طريقى كه گناهى بر آن مترتب نمى شود و آن مساءله ازدواج است ، لذا دختران خود را به آنان عرضه كرد و ازدواج با آنان را برايشان ترجيح داد و گفت : (ازدواج با اين دختران ، پاكيزه تر است ، و يا اين دختران پاكيزه ترند).
و مراد از آوردن صيغه اطهر، (افعل ، كه مخصوص برترى دادن چيزى بر چيز ديگر است مانند اكبر يعنى كبيرتر و اصغر يعنى صغيرتر) كه به معناى پاكيزه تر است ، اين نبوده كه عمل شرم آور لواط هم پاكيزه است ولى ازدواج با زنان پاكيزه تر است بلكه منظور اين است كه ازدواج با دختران من عملى است پاك و هيچ شائبه زشتى و پليدى در آن نيست ، و خلاصه مراد اين است كه ازدواج ،
طهارت خالص است ، و استعمال صيغه (افعل ) در غير مورد تفضيل شايع است در قرآن نيز استعمال شده آنجا كه فرمود: (ما عند اللّه خير من اللّه و) با اينكه در لهو هيچ خيرى نيست ، و نيز فرموده : (و الصلح خير) كه در همه اين موارد صيغه (افعل ) مى فهماند اگر اين كار را بكنى كارى كرده اى كه يقينا اشكالى در آن نيست و اگر آن كارهاى ديگر را بكنى چنين يقينى برايت حاصل نمى شود يا يقين به نامشروع بودن آن پيدا مى كنى و يا حداقل در مشروع بودن و پاكيزه بودن آن ترديد خواهى داشت .
مراد از (بناتى ) و (اطهرلكم ) در سخن لوط (ع ) به قوم خود: (هؤ لاءبناتى هن اطهرلكم )
و اگر جمله (هولاء بناتى ) را مقيد كرد به قيد (هن اطهر لكم ) براى اين بود كه بفهماند منظور لوط (عليه السلام ) از عرضه كردن دختران خود اين بوده كه مردم با آنها ازدواج كنند نه اينكه از راه زنا شهوات خود را تسكين دهند، و حاشا بر مقام يك پيغمبر خدا كه چنين پيشنهادى بكند براى اينكه در زنا هيچ طهارتى وجود ندارد همچنانكه قرآن كريم فرموده : (و لا تقربوا الزنى انه كان فاحشة و ساء سبيلا) و نيز فرموده : (و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ) و ما در تفسير آيه زنا در سوره انعام گفتيم كه حكم اين آيه از احكامى است كه خداى تعالى در تمامى شرايع آسمانى كه بر انبيايش نازل كرده آن را تشريع نموده است در نتيجه حرمت زنا در زمان جناب لوط نيز تشريع شده بوده پس جمله (هن اطهر لكم ) بهترين شاهد است بر اينكه منظور آن جناب ازدواج بوده نه زنا.
از اينجا فساد گفتار آن مفسرى كه منظور لوط را زناى با دختران خود دانسته روشن مى گردد، او گفته است : لوط بدون آوردن كلمه (نكاح ) و يا قيدى كه بفهماند منظورش نكاح است گفت : (اين دختران من در اختيار شما) و من نمى فهمم اين چه پيشنهادى است كه لوط كرده اگر خواسته است از يك عمل فحشاء جلوگيرى كند كه فحشاء را با فحشائى ديگر جلوگيرى نمى كنند و اگر به راستى خواسته است فحشاء با ميهمانان را با فحشاء با دختران خود جلو بگيرد ديگر چه معنا دارد كه به مردم بگويد: (فاتقوا اللّه - از خدا بترسيد) و اگر مى خواسته رسوايى را فقط از خودش دفع كند بايد به همان جمله بعدى كه گفت : (مرا در جلو ميهمانانم رسوا نكنيد) اكتفاء مى كرد.
و چه بسا كه گفته باشند! مراد از اين كه گفت : (اين دختران من در اختيار شمايند) اشاره باشد به همه زنان قوم ، چون يك پيغمبر، پدر همه امت خويش است و زنان آن امت دختران اويند، همچنانكه مردان آن امت پسران وى هستند و لوط (عليه السلام ) منظورش ‍ اين بوده كه به مردم بفهماند دفع شهوت به وسيله جنس زن و به طريق نكاح كه خود طريقه اى است فطرى ، براى شما بهتر و پاكتر است از اينكه به وسيله مردان و از طريق فحشاء صورت بگيرد.
ليكن اين توجيه جنبه دست و پا زدن را دارد و از ناحيه الفاظ آيه هيچ دليلى بر طبق آن وجود ندارد، و اما اينكه دختران لوط مسلمان و مردم مورد خطاب آن جناب كافر بوده باشند و ازدواج مرد كافر با زن مسلمان جايز نباشد مطلبى است كه معلوم نيست در شريعت آن روز كه شريعت ابراهيم (عليه السلام ) بوده تشريع شده باشد و در نتيجه لوط (عليه السلام ) موظف به پيروى آن حكم باشد، زيرا اين احتمال هست كه در شريعت ابراهيم (عليه السلام ) ازدواج مرد كافر با زن مسلمان جايز بوده باشد، همچنانكه در صدر اسلام نيز جايز بود و حتى شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دختر خود را به عقد ابى العاص بن ربيع در آورد، با اينكه قبل از هجرت كافر بود و جواز آن بعد از هجرت نسخ شد و مسلمانان ماءمور شدند دختران خود را به كفار ندهند.
علاوه بر اين ، كلام مردم در جواب لوط كه گفتند: (لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق - تو كه مى دانى ما رغبتى به دختران تو نداريم ) با احتمالى كه اين مفسرين داده اند كه منظورش از بنات ، جنس زنان قوم باشد نمى سازد زيرا وقتى صحيح است لوط جنس ‍ زنان را دختران خود بنامد كه مردم قبيله نبوت او را پذيرفته باشند و به دنبال آن قبول داشته باشند كه او پدر زن و مرد امت است ، و اما قوم لوط كه آن جناب را به عنوان يك پيامبر نمى شناختند و به وى ايمان نياورده بودند، مگر آنكه صاحبان اين توجيه خواسته باشند بگويند لوط از باب تهكم ، (توقع بيجا) زنان قبيله را دختران خود شمرده كه اگر چنين بگويند، مى گوييم تهكم ، قرينه مى خواهد و حال آنكه در كلام هيچ قرينه اى بر آن نيست .
ممكن است كسى از ناحيه آن مفسرين به ما اشكال كند و بگويد: تعبير به كلمه (بنات ) با اينكه آن جناب بيش از دو دختر نداشته خود دليل و قرينه است بر اينكه مرادش زنان امت است نه دو دختر خودش چون لفظ جمع برده كه بر فرد صادق نيست .
در جواب مى گوييم بر اين هم كه آن جناب دو دختر داشته از الفاظ آيه هيچ دليلى نيست نه در كلام خداى تعالى و نه در تاريخى كه مورد اعتماد باشد بلكه در تورات موجود آمده كه لوط تنها دو دختر داشته ولى گفته تورات مورد اعتماد نيست .
(فاتقوا اللّه و لا تخزون فى ضيفى ) - اين جمله بيانگر خواسته لوط (عليه السلام ) است و جمله (و لا تخزون فى ضيفى ) عطفى است تفسيرى براى جمله (فاتقوا اللّه ) چون آن حضرت اگر از آنها خواست كه متعرض ميهمانانش نشوند بخاطر هواى نفسش و عصبيت جاهليت نبود بلكه به خاطر اين بود كه مى خواست مردم از خدا بترسند، كه اگر مى ترسيدند نه متعرض ميهمانان او مى شدند و نه متعرض هيچ كس ديگر، چون در اين نهى از منكر، هيچ فرقى ميان ميهمانان او و ديگران نبود و او سالها بوده كه آن مردم را از اين گناه شنيع نهى مى كرده و بر نهى خود اصرار مى ورزيده .
و اگر اين بار نهى خود را وابسته بر معناى ضيافت كرده و ضيافت را هم به خودش نسبت داده و نتيجه تعرض آنان را رسوائى خود معرفى كرده و گفته : (مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد) همه به اين اميد بوده تا شايد به اين وسيله صفت فتوت و كرامت را در آنها به حركت و به هيجان در آورد، و لذا بعد از اين جمله ، به طريقه استغاثه و طلب يارى متوسل شد و گفت : (اليس منكم رجل رشيد - آيا يك مرد رشد يافته در ميان شما نيست ؟) تا شايد يك نفر داراى رشد انسانى پيدا شود و آن جناب را يارى نمايد و او و ميهمانان او را از شر آن مردم ظالم نجات دهد، ليكن آن مردم آنقدر رو به انحراف رفته بودند كه درست مصداق كلام خداى تعالى شده بودند كه فرموده : (لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون ) به همين جهت گفته هاى پيغمبرشان كمترين اثرى در آنان نكرد و از گفتار او منتهى نشدند، بلكه پاسخى دادند كه او را از هر گونه پافشارى ماءيوس كردند.

 داستان لوط و قوم او در تورات  


 داستان لوط و قومش در تورات : تورات در اصحاح يازدهم و دوازدهم از سفر تكوين مى گويد: لوط برادر زاده (ابرام ) (ابراهيم ) و نام پدرش (كه برادر ابرام باشد) (هاران بن تارخ ) بود و هاران با برادرش ابرام در خانه تارخ در (اوركلدانيان ) زندگى مى كردند و سپس تارخ از (اور) بسوى سرزمين كنعانيان مهاجرت كرد و در شهر حاران اقامت گزيد در حالى كه ابرام و لوط با او بودند آنگاه ابرام به امر رب ، از حاران خارج شد و لوط نيز با او بود و اين دو مال بسيار زياد و غلامانى در حاران به دست آورده بودند، پس به سرزمين كنعان آمدند، و ابرام پشت سر هم به طرف جنوب كوچ مى كرد تا آنكه به مصر آمد و در مصر نيز به سمت جنوب به طرف بلنديهاى (بيت ايل ) آمده و در آنجا اقامت گزيد.
لوط هم كه همه جا با ابرام حركت مى كرد براى خود گاو و گوسفند و خيمه هايى داشت ، و يك سرزمين جوابگوى احشام اين دو نفر نبود بناچار بين چوپانهاى او و چوپانهاى ابرام دشمنى و نزاع درگرفت و از ترس اينكه كار به نزاع بكشد از يكديگر جدا شدند، لوط سرزمين (دائره ) اردن را اختيار كرد و در شهرهاى دائره اقامت گزيد و خيمه هاى خود را به (سدوم ) انتقال داد و اهل سدوم مردمى اشرار و از نظر رب بسيار خطاكار بودند و ابرام خيام خود را به بلوطات ممرا كه در حبرون بود نقل داد.
در اين زمان جنگى بين پادشاهان سدوم و عموره و ادمه و صبوييم و صوغر از يك طرف و چهار همسايه آنان از طرف ديگر درگرفت و پادشاه سدوم و ديگر پادشاهانى كه با او بودند شكست خوردند و دشمن همه املاك سدوم و عموره و همه مواد غذايى آنان را بگرفت و لوط در بين ساير اسرا، اسير شد و همه اموالش به غارت رفت ، وقتى اين خبر به ابرام رسيد با غلامان خود كه بيش از سيصد نفر بودند حركت كرد و با آن قوم جنگيد و آنان را شكست داده ، لوط را از اسارت و همه اموالش را از غارت شدن نجات داد و او را به همان محلى كه سكونت گزيده بود برگردانيد.
تورات در اصحاح هجدهم از سفر تكوين مى گويد: رب براى او (يعنى ابرام ) در بلوطات ممرا ظهور كرد در حالى كه روز گرم شده بود، و او جلوى در خيمه نشسته بود ناگهان چشم خود را بلند كرد و نگريست كه سه نفر مرد نزدش ايستاده اند همينكه آنان را ديد از در خيمه برخاست تا استقبالشان كند و به زمين سجده كرد و گفت : اى آقا! اگر نعمتى در چشم خود مى يابى پس ، از بنده ات رو بر متاب و از اينجا مرو تا بنده ات كمى آب بياورد پاهايتان را بشوييد و زير اين درخت تكيه دهيد و نيز بنده ات پاره نانى بياورد دلهايتان را نيرو ببخشيد سپس برويد چون شما بر عبد خود گذر كرده ايد ما اينطور رفتار مى كنيم همانطور كه خودت تكلم كردى .
بناچار ابرام به شتاب به طرف خيمه نزد ساره رفت و گفت : بشتاب سه كيل آرد سفيد تهيه كن و نانى مغز پخت بپز، آنگاه خودش به طرف گله گاو رفته ، گوساله پاكيزه و چاقى انتخاب نموده به غلام خود داد تا به سرعت غذايى درست كند، سپس مقدارى كره و شير با آن گوساله اى كه كباب كرده بود برداشته نزد ميهمانان نهاد و خود در زير آن درخت ايستاد تا ميهمانان غذا بخورند.
ميهمانان پرسيدند: ساره همسرت كجا است ؟ ابرام گفت : اينك او در خيمه است . يكى از ميهمانان گفت : من در زمان زندگيت بار ديگر نزد تو مى آيم ، و براى همسرت ساره پسرى خواهد آمد. ساره در خيمه سخن او را كه در پشت خيمه قرار داشت شنيد و ابراهيم و ساره هر دو پيرى سالخورده بودند و ديگر اين احتمال كه زنى مثل ساره عادتا بچه بياورد قطع شده بود ساره بناچار در دل خود خنديد و در زبان گفت : آيا سر پيرى بار ديگر متنعمى و بچه دار شدنى به خود مى بينم با اينكه آقايم نيز پير شده ؟ رب به ابراهيم گفت : ساره چرا خنديد و چرا چنين گفت كه آيا به راستى من مى زايم با اينكه پيرى فرتوت شده ام ؟ مگر بر رب انجام چيزى محال مى شود؟ من در ميعاد در طول زندگى به سويت باز مى گردم و ساره فرزندى خواهد داشت . ساره در حالى كه مى گفت : اين بار نمى خندم منكر آن شد، چون ترسيده بود ابراهيم گفت : نه بلكه خنديد.
آنگاه مردان نامبرده از آنجا برخاسته به طرف سدوم رهسپار شدند ابراهيم (نيز) با آنها مى رفت تا بدرقه شان كند رب با خود گفت : آيا سزاوار است كارى را كه مى خواهم انجام دهم از ابراهيم پنهان بدارم ؟ با اينكه ابراهيم امتى كبير و قوى است و امتى است كه همه امتهاى روى زمين از بركاتش برخوردار مى شوند؟ نه ، من حتما او را آگاه مى سازم تا فرزندان و بيت خود را كه بعد از او مى آيند توصيه كند تا طريق رب را حفظ كنند و كارهاى نيك كنند و عدالت را رعايت نمايند تا رب به آن وعده اى كه به ابراهيم داده عمل كند.
پس رب (به ابراهيم ) گفت : سر و صداى سدوميان و عموديان زياد شده يعنى چيزهاى بدى از آنجا به من مى رسد و خطايا و گناهانشان بسيار عظيم گشته ، لذا من خود به زمين نازل مى شوم تا ببينم آيا همه اين گناهانى كه خبرگزاران خبر داده اند مرتكب شده اند يا نه و اگر نشده اند حداقل از وضع آنجا با خبر مى شوم . آنگاه مردان (ميهمانان ابراهيم ) با او خدا حافظى كرده و به طرف سدوم رفتند و اما ابراهيم كه تا آن لحظه در برابر رب ايستاده بود به طرف رب جلو آمد و پرسيد آيا نيكوكار و گناهكار را با هم هلاك مى كنى ؟ شايد پنجاه نفر نيكوكار در شهر سدوم باشد آيا آن شهر را يكجا نابود مى كنى و به خاطر آن پنجاه نيكوكار كه در آنجا هستند عفو نمى كنى ؟
حاشا بر تو كه چنين رفتارى داشته باشى و نيكوكار را با گنهكار بميرانى و در نتيجه خوب و بد در درگاهت فرق نداشته باشند، حاشا بر تو كه جزا دهنده كل زمينى عدالت را رعايت نكنى ؟
رب گفت من اگر در سدوم پنجاه نيكوكار پيدا كنم از عذاب آن شهر و همه ساكنان آن به خاطر پنجاه نفر صرفنظر مى كنم .
ابراهيم جواب داد و گفت : من كه با مولا سخن آغاز كردم خاكى و خاكسترى هستم ممكن است نيكوكاران پنج نفر كمتر از پنجاه نفر باشند و فرض كن چهل و پنج نفر باشد آيا همه شهر را و آن چهل و پنج نفر را هلاك مى كنى ؟ رب گفت : من اگر در آنجا چهل و پنج نفر نيكوكار بيابم شهر را هلاك نمى كنم ، ابراهيم دوباره با رب به گفتگو پرداخت و گفت : احتمال مى رود در آنجا چهل نفر نيكوكار باشد رب گفت : بخاطر چهل نفر هم عذاب نمى كنم ، ابراهيم با خود گفت حال كه رب عصبانى نمى شود سخن را ادامه دهم چون ممكن است سى نفر نيكوكار در سدوم پيدا شود، رب گفت : اگر در آنجا سى نفر يافت شود آن كار را نمى كنم . ابراهيم گفت : من كه سخن با مولايم آغاز كردم براى اين بود كه نكند در آنجا بيست نفر نيكوكار باشد رب گفت : به خاطر بيست نفر هم اهل شهر را هلاك نمى كنم .
ابراهيم گفت : (من خواهش مى كنم ) رب عصبانى نشود فقط يك بار ديگر سخن مى گويم و آن سخنم اين است كه ممكن است ده نفر نيكوكار در آن محل يافت شود رب گفت : به خاطر ده نفر نيز اهل شهر را هلاك نمى كنم ، رب بعد از آنكه از گفتگوى با ابراهيم فارغ شد دنبال كار خود رفت ابراهيم هم به محل خود برگشت .
در اصحاح نوزدهم از سفر تكوين آمده كه ملائكه هنگام عصر به سدوم رسيدند لوط در آن لحظه دم دروازه شهر سدوم نشسته بود چون ايشان را بديد برخاست تا از آنان استقبال كند و با صورت به زمين افتاد و سجده كرد و به آنان گفت : آقاى من به طرف خانه بنده خودتان متمايل شويد و در آنجا بيتوته كنيد و پاهايتان را بشوييد آنگاه صبح زود راه خود پيش بگيريد و برويد. آن دو ملك گفتند: نه ، بلكه ما در ميدان شهر بيتوته مى كنيم . لوط بسيار اصرار ورزيد و آن دو سرانجام قبول نموده با او به راه افتادند و به خانه او در آمدند لوط ضيافتى به پا كرد و نان و مرغى پخت ، و آنان خوردند.
قبل از اينكه به خواب بروند رجالى از اهل شهر يعنى از سدوم خانه را محاصره كردند، رجالى از پير و جوان و بلكه كل اهل شهر حتى از دورترين نقطه حمله ور شدند و لوط را صدا زدند كه آن دو مردى كه امشب بر تو وارد شده اند كجايند؟ آنان را بيرون بفرست تا بشناسيمشان ،
لوط خودش به طرف درب خانه آمد و آن را از پشت ببست و گفت : اى برادران من شرارت مكنيد اينك اين دو دختران من در اختيار شمايند و با اينكه تاكنون مردى را نشناخته اند من آن دو را بيرون مى آورم ، شما با آن دو هر عملى كه مايه خوشايند چشم شما است انجام دهيد و اما اين دو مرد را كار نداشته باشيد زيرا زير سايه سقف من داخل شده اند.
مردم گفتند: تا فلانجا دور شو، آنگاه گفتند: لوط يك مرد غريبه اى است كه به ميان ما آمده و اختياردار ما شده ، اى لوط! ما الان شرى به تو مى رسانيم بدتر از شرى كه مى خواهيم به آن دو برسانيم ، پس اصرار بر لوط را از حد گذراندند و جلو آمدند تا درب خانه را بشكنند و آن دو مرد ميهمان دست خود را دراز كرده و لوط را به طرف خود در داخل خانه بردند و درب را به روى مردم بستند و اما مردان پشت در را، صغير و كبيرشان را كور كردند و ديگر نتوانستند درب خانه را پيدا كنند.
آن دو تن ميهمان به لوط گفتند: غير از خودت در اين شهر چه دارى ، دامادها و پسران و دختران و هر كس ديگر كه دارى همه را از اين مكان بيرون ببر كه ما هلاك كننده اين شهريم زيرا خبرگزاريها خبرهاى عظيمى از اين شهر نزد رب برده اند و رب ما را فرستاده تا آنان را هلاك سازيم . لوط از خانه بيرون رفت و با دامادها كه دختران او را گرفته بودند صحبت كرده گفت : برخيزيد و از اين شهر بيرون شويد كه رب مى خواهد شهر را هلاك كند، دامادها به نظرشان رسيد كه لوط دارد مزاح مى كند، ولى همين كه فجر طالع شد دو فرشته با عجله به لوط گفتند: زود باش دست زن و دو دخترت كه فعلا در اينجا هستند بگير تا به جرم مردم اين شهر هلاك نشوند ولى وقتى سستى لوط را ديدند دست او و دست زنش و دست دو دخترش را گرفته به خاطر شفقتى كه رب بر او داشت در بيرون شهر نهادند.
و وقتى داشتند لوط را به بيرون شهر مى بردند به او گفتند: جانت را بردار و فرار كن و زنهار، كه به پشت سر خود نگاه مكن و در هيچ نقطه از پيرامون شهر توقف مكن ، به طرف كوه فرار كن تا هلاك نشوى . لوط به آن دو گفت : نه ، اى سيد من ، اينك بنده ات شفقت را در چشمانت مى بيند لطفى كه به من كردى عظيم بود و من توانايى آن را ندارم كه به كوه فرار كنم مى ترسم هنوز به كوه نرسيده شر مرا بگيرد و بميرم ، اينك در اين نزديكى شهرى است به آن شهر مى گريزم شهر كوچكى است (و فاصله اش كم است ) آيا اگر به آنجا بگريزم جانم زنده مى ماند رب بدو گفت : من در پيشنهاد نيز روى تو را به زمين نمى اندازم و شهرى كه پيشنهاد كردى زير و رويش ‍ نكنم ، زير و رويش نمى كنم پس به سرعت بدانجا فرار كن كه من استطاعت آن را ندارم كه قبل از رسيدنت به آنجا كارى بكنم به اين مناسبت نام آن شهر را صوغر نهادند يعنى شهر كوچك .
وقتى خورشيد بر زمين مى تابيد لوط وارد شهر صوغر شد، رب بر شهر سدوم و عموره كبريت و آتش باريد، كبريت و آتشى كه از ناحيه رب از آسمان مى آمد و آن شهرها و همه اطراف آن و همه ساكنان آن شهرها و همه گياهان آن سرزمين را زير و رو كرد، زنش ‍ كه نافرمانى كرد و از پشت به شهر نظر انداخت ستونى از نمك شد.
روز ديگر ابراهيم به طرف اين سرزمين آمده در برابر رب ايستاد و بسوى سدوم و عموره و به سرزمينهاى اطراف آن دو شهر نظر انداخت ، ديد كه دود از زمين بالا مى رود مانند دودى كه از گلخن حمام برمى خيزد، و چنين پيش مى آمد كه وقتى خدا شهرهاى آن دايره (و آن افق ) را ويران كرد به ابراهيم اطلاع داد كه لوط را از وسط انقلاب و در لحظه اى كه شهرهاى محل اقامت لوط را ويران مى كرد بيرون فرستاد (و خلاصه اينكه به ابراهيم اطلاع داد دلواپس لوط نباشد خداى تعالى او را نجات داده است ).
و اما لوط از صوغر نيز بالاتر رفت و در كوه منزل كرد و دو دخترش با او بودند، چون از اقامت در صوغر نيز بيمناك بود لذا او و دو دخترش در غارى منزل كردند، دختر بكر بزرگ به (دختر) كوچكتر گفت : پدر ما پير شده و در اين سرزمين هيچ كس نيست كه مانند عادت ساير نقاط به سر وقت ما بيايد و از ما خواستگارى كند بيا تا به پدرمان شرابى بنوشانيم و با او همخواب شويم و از پدر خود نسلى را زنده كنيم ، پس پدر را شراب خوراندند و در آن شب دختر بزرگتر (بكر) به رختخواب پدر رفت و پدر هيچ نفهميد كه دخترش با او خوابيده (جماع كرده و) برخاست ، فرداى آن شب چنين پيش آمد كه بكر به صغيره گفت : من ديشب با پدرم خوابيدم امشب نيز به او شرابى مى دهيم تو با او بخواب تا هر دو از او نسلى را زنده كنيم پس آن شب نيز شرابش دادند و دختر كوچك برخاسته با پدر جمع شد و پدر، نه از همخوابگى او خبردار شد و نه از برخاستن و رفتنش ، نتيجه اين كار آن شد كه هر دو دختر از پدر حامله شدند.
دختر بزرگتر (بكر) يك پسر آورد و نام او را (موآب ) نهاد و اين پسر كسى است كه نسل دودمان موآبيين به او منتهى مى شود و تا به امروز اين نسل ادامه دارد.


نقاط تفاوت بين داستان قوم لوط در تورات فعلى و آنچه در قرآن كريم آمده است


اين بود ماجراى داستان لوط در تورات ، و ما همه آن را نقل كرديم تا روشن شود كه تورات در خود داستان و در وجوه غير داستانى آن چه مخالفتى با قرآن كريم دارد.
در تورات آمده كه فرشتگان مرسل براى بشارت دادن به ابراهيم و براى عذاب قوم لوط دو فرشته بودند ولى قرآن از آنان به (رسل ) تعبير كرده كه صيغه جمع است و اءقل جمع سه نفر است .
و در تورات آمده كه ميهمانان ابراهيم غذايى را كه او درست كرده بود خوردند ولى قرآن اين را نفى كرده ، مى فرمايد: ابراهيم وقتى ديد ميهمانان دست به طرف غذا دراز نمى كنند ترسيد.
در تورات آمده كه لوط دو دختر داشت ولى قرآن تعبير به لفظ (بنات ) كرده كه صيغه جمع است و گفتيم كه اقل جمع سه نفر است و در تورات آمده كه ملائكه لوط را بيرون بردند و قوم را چنين و چنان عذاب كردند و زن او ستونى از نمك شد و جزئياتى ديگر كه قرآن از اينها ساكت است .
و در تورات بطور صريح نسبت تجسم به خداى تعالى داده و نسبت زناى با محرم آن هم با دختران را به يك پيامبر داده ولى قرآن كريم ، هم خداى سبحان را منزه از تجسم مى داند و هم انبياء و فرستادگان خداى را از ارتكاب گناه برى دانسته و ساحت آنان را از اين آلودگيها پاك مى داند.

 


اسما خداوند متعال

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 9 تير 1392برچسب:عکس منظره,عکس, ] [ 11:0 بعد از ظهر ] [ فخـــــــــــــــــــــــــــــاری♣سخنانی از بزرگان♣جمع آوری بعضی مطالب مفید از سایتهای دیگر♣استفاده از احادیث و گفته بزرگان ♣رجوع به کتابهای تاریخی دنیا♣منابع ارزشمند روانشناسی♣بحث های ریاضی♣اشکال هندسی♣داستان ها و گفته های قرانی♣ ]

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

نگاه سوم دریچه ایی بسوی روشنایی آرامـــــــــــــــــــــــــــــــش نیایـــــــــــــــــــــــــــــــش خودســــــــــــــــــــــــازی شـــــــــــــــــــــــــکرگزاری متجلی ساختن آرزوها و خواسته ها ♥♥♥♥♥♥ مــــــــــــــــــــــــــــراقبــــــــــــــــــــه ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣ اگه از آن دسته انسانهای عجول وشتابزده هستید. اگه فقط نتیجه برای شما مهم است. اگه نمیتوانید صبر و حوصله پیشه خود سازید. اگه علت ها واما ها واگرها وچراهاباعث شده ناامیدی را پیشه کنید به نگاه ســـــــــــــــــــــوم ادامه ندهید نگاه سوم شکیابایی وصبر از شما میخواهدتا برای شما روشنایی به ارمغان آورد به نگاه سوم خوش آمدید ◘◘◘◘ انسانها باید بیاموزند که نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشق شان باشد، تنها کاری که می توانند بکنند این است که خودشان او را دوست بدارند . بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم هایی عمیق در قلب کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم، اما سال ها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم . بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است . بیاموزند انسان هایی هستند که ما را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان رابیان کنند . بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما به همان یک نقطه دو دید مختلف داشته باشند . بیاموزند کافی نیست که فقط دیگران را ببخشند بلکه باید بتوانند خود را نیز ببخشند. دیگر وبسایت و وبلاگ های ما balhayeparvaz.loxblog.com وnegahesevom2.loxblog.com وzarrinmadarkavir.ir وfakharii.loxnlog.com
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 87
بازدید ماه : 86
بازدید کل : 19589
تعداد مطالب : 103
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



پخش ویدیو